رادین دنیای مامان گلی و بابایی

...

...

رادینم ! امروز 27 اسفندماه هستش و چیزی دیگه تا سال جدید نمونده. من و بابایی این روزها یه حال و هوای دیگه ای داریم آخه از اینکه عید امسال رو با شما هستیم، و خدا یه هدیه بزرگ تو سالی که گذشت بهمون داده خیلی خوشحالیم. رادین مامان ! مامان گلی با وجود اینکه هر سال این موقع دلش می گرفت و  از گذر زمان ناراحت بود، امسال خیلی خوشحاله و دلش میخواد که زمان زود زود بگذره و سال نو زودتر بیاد. آخه پسر گلم ! الان دیگه همه هستی و فکر و ذکرم شما هستی و وقتی می بینم با گذشت زمان، ذره ذره تغییر می کنی و بزرگتر میشی خیلی خوشحال میشم. وقتی سر و صدات تو خونمون می پیچه، وقتی که بابایی از سرکار میادش و باهات شروع به بازی می کنه و شما قهقهه می زنی، وقتایی که...

پسرم!امروز 8 تیر ماه هستش و تا پایان 9 ماهگی شما فقط پنج روز مونده .عزیزم باز هم با رشد و تغییرات قشنگت شادی را برای ما آوردی.قربونت برم حالا دیگه خونمون از طنین صدای قشنگت پر شده .درسته که قبلا هم یه صداهای نا مفهومی میدادی اما حالا دیگه اصلا آروم نیستی و دایم با صدای قشنگت گ گ گ گ ... یا  ب ب ب ب..... و یا د د د د ... را میگی.هر بار که شروع به حرف زدن میکنی من و بابایی هم باهات همراه میشیم و سه تاییمون کلی با هم حرف می زنیم. رادینم زمان به سرعت داره میگذره و تا تولد یک سالگی شما گل پسری چیزی نمونده.مامان گلی از گذر زمان به شدت خوشحاله.آخه عزیزم من دلم میخواد شما زود زود بزرگ بشی و مرد بشی .ناناز من داشت یادم میرفت یه چیزیو بگم.ر...

امروز 22 خرداده و زمان مثل برق داره میگذره.امروز شما 8 ماه و 9 روزه شدی.عزیزم حالا دیگه خودت یاد گرفتی خیلی راحت مینشینی و دایم دستت رو به چیزهای دورت میگیری و از جات بلند میشی.تازه شیطنت هات هم خیلی زیاد شده .مثلا میری روی مبلهای مامان جون رو می کشی و بعد دوباره میخواهی بگذاریشون سر جاشون.از این کارت خیلی لذت میبری گل من.رادینم!تا حالا مامان گلی سرت رو گرم میکرد و غذاهاتو میداد میخوردی ولی الان دیگه به سختی گول میخوری و قویتر از مامانی شدی . رادینم دیروز با بابایی رفتیم داخل داروخانه.واکنش پرسونل اونجا خیلی باحال بود.همشون مراجعه کننده هارو ول کرده بودن و سرگرم شما گل پسرم شده بودن.فدات بشم که همه رو جذب خودت میکنی . راستی رادین...

...